سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طابع ـ مهر زننده بر دلها ـ به پایه ای از پایه های عرش آویخته است، پس هرگاه حرمتی شکسته شد و خطایی جاری گشت [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]


ارسال شده توسط اکبر خوردچشم در 89/3/17:: 9:33 عصر


همان طور که در نوشتار پیشین اشاره شد، هیچ ملتی بدون حماسه و ادبیات حماسی نیست. زیرا زبان ادب، بهترین و زیباترین زبان برای شرح شجاعت ها و افتخارات ملل است. بر همین مبناست ملل مختلف تلاش کرده اند از ادبیات و زبان لطیف و اثرگذار آن به بهترین شیوه بهره ببرند. زیرا با توجه به دلایل و شواهد تاریخی آنچه توانسته افتخارات و گذشته روشن ملت ها را برای آیندگان ترسیم کند، زبان ادبیات است و در این بین ادبیات حماسی از جهات مختلف حائز اهمیت است.
گفتیم هیچ ملتی بدون ادبیات حماسی نیست. مدعای این سخن نیم نگاهی است به حماسه های منظوم ملل و اقوام جهان؛ چنانچه در این بین در کشور «ارمنستان» حماسه «دلاوران ساسون»، «اندونزی» حماسه «کاکاوین رامایانا»، «تایلند» حماسه «راماکین»، «تبت» حماسه «گیسارخان»، «لائوس» حماسه «پرالاک پرالام»، اسپانیا» حماسه «دن کیشوت»، «اسکاتلند» حماسه «بروس»، «اوکراین» حماسه «داستان لشگر ایگور»، «ایتالیا» حماسه «کمدی الهی»، «فنلاند» حماسه «کالوالا»، «هلند» حماسه «رینارد روباه»، «یونان باستان» حماسه «ایلیاد و اودیسه»، «ژاپن» حماسه «داستان هیکه»، «گرجستان» حماسه «پلنگینه پوش»، «هندوستان» حماسه «مهاباراتا و رامایانا»، «آلبانی» حماسه «عود کوهستان» و ... همگی گویای این نکته است که از دیرباز پرداختن به سرایش حماسه ها از اهم مهمات بوده و در این بین اغلب ملل و اقوام بقای خودشان را در داشتن پیشینه حماسی می دانسته اند و این مسئله امروزه نیز به صور گوناگون در اغلب نقاط جهان قابل رویت است؛ به عنوان مثال شاید برای برخی افراد ساخت فیلم های اسطوره ای و حماسی در کشورهای پیشرفته جهان امری عادی باشد و آن را در قلمرو نوعی کسب سینمایی و به تبع آن سرگرم کردن مخاطبان به حساب آورند. اما این ظاهر قضیه است. زیرا در پس این ساخت های سینمایی از آثار حماسی و اسطوره ای نوعی بیان گذشته درخشان ملل و نیز نوعی ریشه یابی فرهنگ و آرمان های آن ملت هاست که به شکل یک فیلم یا سریال تلویزیونی نمود پیدا کرده و جالب آن که در بین مخاطبان خود طرفداران بسیاری پیدا کرده است. این مسئله را می توان در ساختار خوب این فیلم ها جستجو کرد. بی شک آنچه در آثار حماسی قابل رویت است، شباهت بی نظیر آنها نسبت به هم می باشد که البته این خط سیر شباهت با توجه به ویژگی های ملل گوناگون بیان کننده نوع آرمان، اعتقادات و رسوم آن ملت ها است. چنانچه در میان دو اثر حماسی بزرگ جهان، یعنی «شاهنامه فردوسی» و «اودیسه و ایلیاد هومر» این شباهت ها بسیار فراوان است که ما در ادامه این نوشتار به برخی از آنها اشاره می کنیم، به عنوان مثال یکی از قهرمانان شاهنامه، «اسفندیار» است، همان که علیرغم رویین تن بودن با تیر دوسرنشان رستم کشته می شود، جالب آن که این اسفندیار شباهت بسیاری به «آشیل» دارد؛ چون هر دو مثل هم رویین تن هستند و هر دو از یک نقطه از بدنشان شکست پذیرند. اما نکته جالب در این است نقاط آسیب پذیر این دو براساس تفکرات دو ملت، متفاوت است. یعنی وقتی پاشنه پای «آشیل» ضربه پذیر است این نشان از توجه یونانیان به سرآمدن قدرت دارد. اما وقتی از جانب ایرانیان ضربه پذیربودن اسفندیار از جانب چشم انتخاب می شود، حکایت از آن دارد که سروری و پهلوانی به دوره خاصی تعلق ندارد بلکه هر آینه انسان دچار غرور و تکبر شود، سرآمدبودن خودش را ازدست می دهد. یا نه، «آشیل» در زمان کودکی و به دست مادرش رویین تن می شود، درحالی که اسفندیار در زمان جوانی و به خاطر راهنمایی زرتشت رویین تن می شود که همین امر نشان از آن دارد که در نزد ایرانیان رسیدن به مقام و درجه بالا به هیچ وجه وابسته به تبار فرد نیست بلکه ریشه در توانایی ها و عملکرد آن شخص دارد. نکته جالب در باب قهرمانان رویین تن آثار حماسی آن است که تمام آنها ناخواسته از بین می روند.
این شباهت در باب قهرمانان حماسی جهان، شامل دیگر قهرمانان هم می شود. گویی شاعرانی چون هومر و فردوسی و... همگی در یک زمان و یک مکان بوده اند و همه آنها به صورت واحد دست به آفرینش آثار حماسی زده اند. شاید به این دلیل که انسان ها ازنظر زبان، زمان، موقعیت جغرافیایی و... تفاوت های بسیاری با هم دارند، اما اشتراکات انسانی ظاهری و پنهانی بسیاری دارند و به یکدیگر شبیه هستند. این رشته واحد آرمان ها و آرزوهای ایشان به صورت ناخواسته در آثار حماسی نمود کاملی پیدا می کند. پس با بررسی در آثار حماسی می توان به شکل های مختلف به مشترکات انسانی بسیاری دست یافت. به عنوان مثال کافی است ما در شاهنامه فردوسی «رستم» را در نظر بگیریم. نمونه کامل او را می توان در اودیسه و ایلیاد با قهرمانی های شخصی چون «هکتور» یافت. هردو قهرمان در برابر تقدیر و سرنوشت تسلیم می شوند و هردو کارهای شبیه به هم انجام می دهند، مثلا هردو پهلوان قدرتمند و زورمند، سنگ های بسیار بزرگی را بر دست می گیرند و پرتاب می کنند، چنانچه در شاهنامه ما می خوانیم؛ رستم سنگی را که هفت گردان از برداشتن آن از دهانه چاه درمانده بودند، به تنهایی از جای برمی دارد و در بیشه چین پرتاب می کند و بیژن را از چاه ضلالت نجات می دهد. از آن طرف هومر می گوید: هکتور، تخته سنگی را که دو تن از زورمندترین مردم روزگار می توانستند بردارند و برگردونه ای بار می کنند، به تنهایی و به آسانی برداشته و به سوی دروازه های مردم آخایی می افکند. البته همین شباهت را «زال» پدر رستم با شخصیت های اسطوره ای چون «اودیپ» و «پاریس» دارد. به هرحال همان گونه که اشاره شد وجود این شباهت ها در آثار حماسی نشان از وجود تشابه در آرمان های بشر دارد که از هزاران سال قبل به دنبالش بوده اند و آن آرمان شهری که در آثار فلاسفه ای چون «ارسطو»، «افلاطون» و... مشاهده می شود، همان چیزی است که در آثار بزرگانی چون «ابن سینا»، «بیرونی» و... قابل رویت است.

 


کلمات کلیدی :